کد مطلب:153899 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:332

پیک عمر بن سعد به سوی امام
عمر بن سعد روز ششم محرم رؤسای قبائل و عشایر كوفه را جمع نمود و از آنان خواست كه یك نفر به سوی امام حسین برود و از علت آمدن حضرت جویا شود، همگی معذرت خواستند و از حسین علیه السلام شرم داشتند زیرا آن ها نامه نوشته و امام را دعوت كرده بودند فقط كثیر بن عبدالله كه مردی شجاع و بیباك و سفاك بود برخاست و گفت من می روم و اگر بخواهی او را ناگهانی می كشم.

عمرسعد گفت نمی خواهم او را به قتل برسانی برو و از او بپرس برای چه به این جا آمده ای؟

كثیر حركت كرد چون نزدیك حسین رسید ابوثمامه صائدی او را دید خدمت امام عرض كرد: این مرد بدترین مردم روی زمین و خونریز و تروریست است و بلند شد و به كثیر گفت: شمشیرت را بینداز، كثیر گفت: نه به خدا چنین نخواهم كرد من فرستاده ای هستم كه اگر گوش فرادارید ابلاغ رسالت كنم و الا بازگردم.

ابوثمامه گفت: من دسته شمشیر ترا می گیرم آنگاه سخن بگو.

كثیر گفت: نمی گذارم شمشیرم را لمس كنی.

ابوثمامه گفت: پیامت را به من بگو تا به حضرت برسانم و ترا كه مرد فاجری هستی نمی گذارم بحضور امام برسی، پس بیكدیگر بد و ناسزا گفتند و كثیر برگشت و عمرسعد را از ماوقع مطلع ساخت، ابن سعد هم قرة بن قیس حنظلی را به سوی امام روانه نمود وقتی نزدیك امام رسید حضرت به اصحاب فرمود: آیا این مرد را می شناسید؟

حبیب بن مظاهر گفت: بلی او از حنظله تمیم و پسرخواهر ما است و خوش نیت است و من تصور نمی كردم كه در سپاه عمرسعد باشد و در این جنگ حضور یابد قرة بن قیس حضور امام رسید و سلام كرد و پیام عمر بن سعد را به حضرت رسانید امام علیه السلام فرمود: كتب الی اهل مصركم هذا أن اقدم فاما اذا كرهتمونی فانی انصرف عنكم.

«مردم شهر شما بمن نامه نوشته اند كه به سوی شما بیایم حال اگر از آمدنم ناخوشایندید برمی گردم» حبیب بن مظاهر او را گفت: وای بر تو قرة چرا به این گروه ستم پیشه پیوسته ای بیا این مرد (حسین علیه السلام) را یاری كن كه خدا به وسیله جدش ترا


مؤید به كرامت فرماید قرة گفت: نزد عمرسعد بروم و پاسخ پیامش را برسانم سپس در این باره اندیشه خواهم كرد و رفت نزد ابن سعد و پاسخ امام را رسانید.عمر بن سعد گفت: امیدوارم خداوند مرا از جنگ با حسین (ع) نجات دهد و جریان را برای ابن زیاد نوشت.

ابن زیاد وقتی نامه ابن سعد را خواند گفت:



الآن اذ علقت مخالبنا به

یرجو النجاة و لات حین مناص



«اكنون كه چنگالهای ما به او بند شده و او را فراگرفته در صدد رهائی خود برآمده است و حال آن كه راهی برای نجات او نیست!»

سپس به ابن سعد نوشت كه به حسین و یارانش بیعت یزید را عرضه كن اگر قبول نمودند آن وقت رأی و نظر ما اعلام می شود.

اما ابن سعد نامه ابن زیاد را به اطلاع امام نرسانید زیرا می دانست كه حسین پیشنهاد ابن زیاد را نمی پذیرد و هرگز با یزید بیعت نخواهد كرد [1] .


[1] اعيان الشيعه ج 1/ص 599- بحار ج 44/ص 384 - كامل ج 4/ص 53 - حياة الحسين ج 3/ص 126 - ارشاد مفيد ص 7 و 22 - طبري ج 7/ ص 310.